سیاس روزگار

ساخت وبلاگ

یه بار با یه بنده خدایی نشسته بودیم سرِ مزارِ دو تا رفیقِ "شهیدش" و داشت تعریف میکرد چه جور آدمایی بودن. پرسیدم چطور شهید شدن؟ گفت تو درگیری با اشرار! گفتم آها پس کشته شدن! به دوستم برخورد. گفت باشه ادامه نده!

اما من ادامه دادم. قبر شهدای آتشنشان فقط سی قدم باهامون فاصله داشت و از اینکه بالای سر کسایی نشسته بودیم و از فضایل اخلاقیشون حرف میزدیم که فقط به خاطرِ مصلحتِ حکومتی برچسبِ شهید خورده بودن داشت بغضم میگرفت.

پرسیدم قرآن خوندی؟ میدونی تعریف خدا از شهید چیه؟ اگه تو راه رسیدن به محل کارت باشی و تصادف کنی شهیدی، اگه کارگر ساختمونی باشی و از بالا داربست با مخ بیفتی پایین شهیدی، اما کدوم اینایی که به اسم شهید دفن شدن کارگر ساختمونی بودن؟ اون بچه ای که باباش رفت سر کار و دیگه برنگشت باباش مرده و مسئول فقر و حتی فروپاشی خانوادش یه تصادفِ ساده و یه بدبیاریِ بی موقع بوده، اونی که باباش رفته تو خیابون با دو نفر درگیر شده به اسم دفاع از ارزش های ایرانی (اسلامی؟!) و از بخت بد جای اینکه اونا رو بکشه اونا کشتنش، شهیده؟! و الان باید من و توی عادی، بی لیاقت، ازشون شفاعت بخوایم؟


فقط خدا میدونه سرِ مزار اونایی که فحش و تف و لعنت باد نثارشون میکنیم چه فرشته هایی دارن طواف میکنن و صاحبین اون قبرهایی که با گلابِ اصل و ترمه و رزهای سرخ هلندی زیباشون میکنیم چه جهنمی رو تجربه میکنن. بزرگترین اشتباه ما آدما اینه که با عقل های کوچیکمون معادلات بزرگ خداوندی رو به سادگی حل و فصل میکنیم، نتیجه میگیریم، حکم هم میدیم و تمام.

تجمع...
ما را در سایت تجمع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : draport0 بازدید : 206 تاريخ : دوشنبه 17 مهر 1396 ساعت: 16:36