همرنگ جماعت

ساخت وبلاگ

شده بین آدمای اشتباه مونده باشی و به خودت، فرق هایی که با اونا داری، اشتباه بودن همزمان همشون با هم شک کنی و فک کنی مگه میشه همه غلط باشن، فقط من خوب؟ که فک کنی حتما تو غلطی و خودت خبر نداری! شده تا این حد ندونی چی درست و چی غلطه؟ بعد از خودت، هم به خاطر بد بودنت هم به خاطر نادونیت نسبت به اینهمه بد بودنت متنفر شی...؟

من نمیتونستم تحملشون کنم. دختر چادری هایی بودیم هممون که من اعتقادمو به چادر روز به روز از دست میدادم و اونا اصلا با مقوله "تناسب اعتقاد و عمل" کاری نداشتن! من هر روز بیشتر از اینکه ظاهرم شبیه خودم نیست عذاب میکشیدم و اونا ظاهرشون یه چیز بود، رفتاراشون یه چیز و اینو اصلا عیب نمیدونستن. دیگه نمیتونستم باهاشون برم مجلس روضه ی حاج محمود کریمی!!! که توش من از بیشعوری و وقاحت آدما گریه کنم و اونا از مزخرفات توهین آمیز مرد پشت بلندگو! دیگه نمیتونستم بعد دانشگاه باهاشون برم سوسیس بندری و ذرت مکزیکی بزنم و به تعریفاشون درمورد دوست پسراشون گوش کنم. نه که مطمئن بوده باشم جای غلطی نشسته ام، نه! عذاب بلاتکلیفیمو میکشیدم. که نمیدونستم مشکل منم که نمیتونم همزمان با سه تا آدم کنار بیام یا سه تا آدم همزمان شبیه هم و از جنس هم اومدن تو زندگی منی با جنس متنفاوتم؟ من باید برم روانپزشک که نمیتونم دوستامو تحمل کنم و چیزایی برام ارزشه که واسه بقیه (اونا) شوخیه یا اونا باید فکری به حال خرابشون کنن که اینقدر بی ارزشن؟

شده تو زندگیت جایی وایستی که تنها بوده باشی؟ بعد تا این حد به خودت شک کرده باشی؟ اما بازم به خودت مطمئن مونده باشی و همرنگ جماعت نشده باشی، وا نداده باشی، خودتو فراموش نکرده باشی...؟

بعد از سالها که از اون روزا دور میشی به همون اندازه که دهنت از یادآوری اون روزا تلخ میشه، از اینکه تا اندازه ی همرنگ این جماعت هزاررنگ شدن سست و حقیر نبودی لبت میخنده...

تجمع...
ما را در سایت تجمع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : draport0 بازدید : 171 تاريخ : يکشنبه 20 فروردين 1396 ساعت: 2:41