سانسورچی

ساخت وبلاگ

چند روز پیش یکی از بچه های اینستاگرام پیج دوم ساخت. برای اینکه تو پیج اولش فامیل و دوست و آشناهایی میخوندنش و میدیدنش که مجبور بود براشون سانسور شه. از سانسور کردن خودش تا این حد حالش بد شده بود!


یادم اومد منم چقدر طفلکی ام. چقدر خودمو تو عکسام، تو حرفای اینستام سانسور کردم. چقدر از بی پردگی وبلاگم دور شدم. یادش به خیر روزایی که مطلب مینوشم، در عرض یکی دو روز چند نفر از فامیل و دوست زنگ میزدن سوال پیچ میکردن و خیلی راحت میگفتم "من بابت نوشته هام به کسی جواب پس نمیدم" و خداحافظ! که این باعث نشد کسی ازم متنفر شه. باعث شد اطرافیانم خط زردشونو بشناسن و حتی اگه سوالی تو دلشون وول خورد به خودشون حق ندن بپرسن چون حق پرسیدنشو نداشتن. چون با پرسیدنش پاشونو از گلیمشون می آوردن تو گلیم من و من قطعا اون پا رو قطع میکردم! که یه بار از یه تازه فامیل که جا خورده بود از رک بودنم شنیدم که "خیلی خوبه این ینی تو منافق و دو رو نیستی، آفرین"


ترس از دست دادن آدما بخاطر خودت بودن، ترس ترک شدن و تنها موندن بخاطر اینکه آدما خود واقعیتو دوست ندارن و قبول ندارن، ترس از قضاوت شدن و حرف های پشت سر باعث میشه سالهای زیادی از عمرتو به مخفی کردن خودت بگذرونی. و در برابر حرف ها و اظهار نظرهای نا به جای آدما وا بدی. و همیشه از خودت بودن خجالت بکشی و منتظر تاییدها باشی.


که مثلا عکس پروفایلتو عوض کن، این متنو بردار، این چیه پوشیدی، چرا موهات بیرونه، چرا چادر سرته، چرا با فلانی میگردی، چرا اینو خریدی، چرا اونجا رفتی... آدما بلد نیستن پاشونو از خط زردشون جلوتر نیارن. پاشونو قطع کنید. با جسارت و اعتماد به نفس تمام از حریمتون حفاظت کنید و به آدما یاد بدید جاشون کجاست. یا سر جاشون می ایستند یا از جایی که امکان دخالت و بی ادبی ندارن فرار میکنن به جایی که این امکانو هنوز دارن! یا شما به آدما یاد بدید با زندگیتون چطور برخورد کنن، یا شما ازشون یاد بگیرید چطور باید زندگی کنید!

تجمع...
ما را در سایت تجمع دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : draport0 بازدید : 238 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 6:53